پاورپوینت نقد کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر
توجه : این فایل به صورت فایل power point (پاور پوینت) ارائه میگردد
پاورپوینت نقد کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر دارای ۱۲۰ اسلاید می باشد و دارای تنظیمات کامل در PowerPoint می باشد و آماده ارائه یا چاپ است
شما با استفاده ازاین پاورپوینت میتوانید یک ارائه بسیارعالی و با شکوهی داشته باشید و همه حاضرین با اشتیاق به مطالب شما گوش خواهند داد.
لطفا نگران مطالب داخل پاورپوینت نباشید، مطالب داخل اسلاید ها بسیار ساده و قابل درک برای شما می باشد، ما عالی بودن این فایل رو تضمین می کنیم.
توجه : در صورت مشاهده بهم ریختگی احتمالی در متون زیر ،دلیل ان کپی کردن این مطالب از داخل فایل می باشد و در فایل اصلی پاورپوینت نقد کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر،به هیچ وجه بهم ریختگی وجود ندارد
بخشی از متن پاورپوینت نقد کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر :
پاورپوینت نقد کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر
حجاب، اصطلاحی دینی ناظر به حکم پوشش زنان در برابر دیگران، بهویژه مردان غیرمحرم، میباشد. نویسنده محترم کتاب حجاب شرعی در عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) درصدد برآمده این تلقی از حجاب زن مسلمان را به چالش بکشد و فرضیهاش این است که حجاب شرعی در آن زمان، ایناندازه نبوده، بلکه چیزی در حد پوشاندن تنه و ران و بازو بوده، و اسلام اصراری بر پوشش زن در برابر مردان نامحرم ندارد. این کتاب به تدریج در میان افراد غیرمتخصص شیوع پیدا کرده و در میان طیف خاصی از جامعه به عنوان مدرک مهمی علیه حجاب شرعی قلمداد گردیده است؛ همین امر انگیزهای شد برای نگارش مقالهای که به بررسی میزان اعتبار آن بپردازد. اگرچه مقاله ضمیمه عمدتا به عنوان نقد کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» نوشته شده، اما با یک نگاه ثانوی به تحلیلهایی که با استفاده از آیات و روایات به عمل آمده، مخاطب میتواند با استنادات و دلالتهای قرآنی و روایی بحث حجاب آشنا شود.
فهرست مندرجات
۱ – مقدمه
۱.۱ – ذکر چند نکته
۲ – نمونههایی از استدلالهای کتاب
۲.۱ – استدلال به سوره نور
۲.۲ – منظور از ساق
۲.۳ – تعبیر از راس
۲.۴ – منظور از القواعد من النساء
۲.۵ – منظور از واژه معاری
۲.۶ – نبود پیراهن دوخته
۲.۶.۱ – رد ادله
۲.۷ – نگاه کردن به عورت
۳ – دیدگاه فقها در مورد حجاب
۳.۱ – نکاتی در فهم متون فقها
۳.۱.۱ – منابع فتوای فقها
۳.۱.۲ – محل استدلال احکام
۳.۲ – رد فتوای مشهور فقها
۳.۲.۱ – بررسی رد فتوای مشهور
۳.۳ – اشتباهات مولف در رد سند یا دلالت حدیث
۳.۳.۱ – معنای عورت
۳.۳.۲ – اشتباه در ترجمه حدیث
۳.۳.۳ – منظور روایت
۳.۳.۴ – بررسی سند احادیث
۳.۳.۵ – دلیل مولف بر رد حدیث
۴ – جمعبندی
۴.۱ – نقاط ضعف کتاب
۴.۲ – بیاعتنایی جدی به احادیث
۵ – پانویس
۶ – منبع
مقدمه
کتاب «حجاب شرعی در عصر پیامبر» نوشتهای است حدود ۱۰۰۰ صفحه از آقای امیر ترکاشوند که آنطور که در صفحه نمایه آن ذکر شده، ظاهرا نگارش آن در سال ۱۳۸۹ به پایان رسیده، و با اصلاحاتی، در سال ۱۳۹۰ در فضای مجازی منتشر شده است. با اینکه نویسنده محترم در صفحه نمایه کتاب اظهار داشته که: «این کتاب، فقط برای استفاده و بررسی شما محقّق دینی! (علامت تعجب از نویسنده محترم است. در ادامه متن هم هرجا نقل قول مستقیمی ذکر شود، تمامی علائم سجاوندی و افزودههای داخل پرانتزها و کروشهها مربوط به خود نویسنده است، مگر علامت تعجبی که در درون کروشه باشد.) عرضه شده است. از انعکاس مطالب کتاب و درج خبر درباره آن، مگر در کتب تحقیقی و پایاننامهها، پرهیز گردد.»
اما بهتدریج این کتاب در میان افراد غیرمتخصص شیوع پیدا کرده و در میان طیف خاصی از جامعه به عنوان مدرک مهمی علیه حجاب شرعی قلمداد گردیده است؛ همین امر انگیزهای شد برای نگارش مقالهای که به بررسی میزان اعتبار آن بپردازد.
نویسنده محترم درباره هدف خود میگوید: «تمام تلاش کتاب همین است که ابتدائاً نشان دهد مردم در ماقبل بعثت چه قسمتهایی ازاندامشان به وسیله جامه و لباس، پوشیده و چه قسمتهایی لخت و بیجامه بود تا سرانجام، واکنش جامعه اسلامی و در راس آن قرآن را در قبال آن بدست آورد.»
[۱] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۴.
بدین منظور در بخش اول کتاب، به سراغ وضعیت پوشش در جاهلیت میرود؛ و در بخش دوم به بررسی دیدگاه قرآن پرداخته، و پس از مخالفت با تفسیرهای متعارف از برخی آیات قرآن کریم، جمعبندی خود را اینگونه بیان میکند: «از صراحتها، اشارتها و لابلای آیات، سه هدف زیر را (به عنوان هدف قرآن از رعایت حجاب و پوشش) استخراج نمودم. اول: نگهداری از گرما و سرما. دوم: تکمیل زیبائی آفرینش. سوم: صیانت جنسی، و اعلام پرهیز از آلودگی. هدف سوم میتواند گویای آن باشد که پوشش درخواستی قرآن به خودی خود هدف نبوده بلکه اولاً در جهت کنترل مردان پرهوسِ آن دیار و ثانیاً برای این بود که زنانِ ایمانآورده (که تجربه زندگی در دوره آلودهزده جاهلی را داشتند) با بهبود حجابشان عملاً اعلام کنند که از فساد دوری گزیدهاند.»
[۲] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۱۶.
نویسنده در بخش سوم به سراغ نظرات فقها درباره حجاب میرود، و اگرچه اذعان میکند که دیدگاه مشهور فقها درباره حجاب شرعی زن، «پوشاندن همهاندام به غیر از وجه و کفین» است، اما این رای را نادرست قلمداد میکند. از نظر وی میزان لازم برای حجاب زن، «پوشاندن تنه، ران و بازو» است که میکوشد شواهدی از قول برخی از فقهای قرون دهم و یازدهم بر این ادعا ارائه دهد. البته در همین راستا اظهار میدارد که فتوای یکی از فقهای قرن چهارم این بوده که حجاب شرعی لازم برای زن در حد پوشاندن عورتین بوده است!
مساله مقاله حاضر این است که آیا دلایل نویسنده، توان اثبات برداشتهای مذکور از آیات و روایات را دارد و آیا دقتهای لازم در بررسی و گزارش نظرات فقها انجام شده است؟ به تعبیر دیگر، ایشان در مقدمه کتاب خواستار آن شده که: «هنگام مطالعه باید ذهن را از ویژگیهای حجاب کنونی، به دلیل تفاوت فاحش آن با حجاب عصر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، خالی کرد تا قدری از سخت باور بودن مطالب نامانوس کاسته گردد.»
[۳] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۱۹.
اما آیا انتظار ایشان به همین مقدار محدود خواهد ماند که ما ذهن خود را از پیشفرضها خالی کنیم، یا انتظار دارند برای پذیرش نظر ایشان، روشهای تحقیق معتبر در عرصه زبانشناسی و مطالعات تاریخی را هم نادیده بگیریم؟
واقعیت غیرقابل انکار، که اصل آن را همه قبول دارند (و ایشان میکوشد در ۲۷۰ صفحه
[۴] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۲۷۰.
این واقعیت را بسیار پررنگ تصویر کند)، این است که در دوره جاهلیت و قبل از آمدن اسلام، وضعیت منحطی به لحاظ پوشش و روابط جنسی وجود داشته است. اما پیشفرضِ نویسنده محترم این است که «امکان ندارد پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) توانسته باشد این وضع را در مدت ۲۳ سال نبوت خود بهتدریج اصلاح کرده باشد.» مساله این است که آیا پیامبری که با عنایت الهی توانست جامعه بیسواد و بیفرهنگ آن زمان را ظرف مدت کوتاهی، به حدی برساند که نهتنها علمآموزی را از برترین ارزشها به حساب آورَد، بلکه به بزرگترین تمدن زمان خود تبدیل شود، میتوانسته تغییر مهمی را هم در وضعیت پوشش آن جامعه رقم بزند یا خیر؟
نویسنده با تکیه بر پیشفرض فوق، درصدد اثبات این فرضیه (البته ایشان این فرضیه را به این صورت در هیچ جای کتاب بیان نکرده و جملات فوق خلاصه مطالبی است که ایشان در جمعبندیهای خود ارائه نموده است که در ادامه مقاله به جملات ایشان در این باب اشاره میشود.) برمیآید که اسلام دغدغه چنین اصلاحی را نداشته و توصیههایش در باب حجاب زن و مرد غالبا در حد پوشاندن عورتین بوده که در بسیاری از موارد بر آن اصرار چندانی نداشته؛ و اگر این حد از پوشش، یا حداکثر، پوششی را در حد تنه و ران و بازو برای زنان مطرح کرده، دغدغهاش فقط جلوگیری از رخ دادن روابط جنسی آزاد بوده است، نه هیچ نکتهای در باب عفت و حیا و …. به تعبیر دیگر، خلاصه دیدگاه ایشان این است که به لحاظ اسلامی، دلیلی برای اینکه زنان پوششی بیش از عورتین (یا حداکثر تنه و ران و بازو) داشته باشند، وجود ندارد؛ و در فرهنگ عرب هم چنین پوششی ارزشمند نبوده و فرهنگ عرب به گونهای بوده که تغییر آن ظرف مدت ۲۳ سال توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) محال است. از نظر نویسنده، یکی از ریشههای اصلی تلقی امروزی در باب حجاب، اقدامات خلیفه دوم میباشد
[۵] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، صص۸۷۷-۸۸۶.
که اندکی بعد از رحلت پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) حکومت را به دست گرفته است. البته سوالی که هرگز بدان پرداخته نمیشود این است که چرا خلیفه دوم – که بر اساس مبانی نویسنده، چه به لحاظ اسلامی و چه به لحاظ تعصبات عربی، انگیزهای برای این کار نداشته – ایناندازه بر این کار اصرار ورزیده و توانسته کاری را که از نظر نویسنده، انجام دادنش، برای پیامبر خدا (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در ۲۳ سال محال بوده، ۵ سال بعد در جامعه محقق کند؟ و چگونه ممکن است در این توطئهی عظیم، همسران و اصحاب پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و بعدا همه راویان و محدثان و فقیهان با وی همراه شوند و برای، به تعبیر ایشان، حدیثسازی و فتوای باطل دادن دست به دست هم بدهند و هیچکس، حتی امام علی (علیهالسّلام) و بقیه ائمه اطهار (علیهالسّلام) نهتنها کوچکترین اعتراضی نکنند، بلکه آنها هم با این جریان همراهی کنند؟!
به هرحال، انسان وقتی با چنین تصویری مواجه میشود، انتظار دارد ادله تاریخی معتبری بر آن اقامه گردد؛ و هدف مقاله حاضر بررسی ادله ایشان است. بدین منظور، در فصل اول به صورت جزیی، به برخی از فرضیههایی که مبنای تئوری کلان ایشان قرار گرفته، اشاره، و استدلالهای این فرضیهها ارزیابی میشود؛ و در فصل بعد، تئوری اصلی ایشان، که البته جنجالیترین سخن ایشان نیز هست (یعنی اینکه: عموم فقها در فهم حجاب شرعی، اشتباه و افراط کردهاند) با تفصیل بیشتر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ضمنا برای سهولت مطالعه، بحثهای تخصصیتر و نیز استنادات در پاورقی ذکر میشود.
ذکر چند نکته
پیش از ورود به بحث، مناسب است به سه نکته اشاره شود:
۱) ضرورت پرهیز از توهین و ناسزا و تعابیر رکیک در مباحث علمی: متاسفانه نویسنده محترم در مواردی که با نظری مخالف است انواع تعابیر توهینآمیز را در مورد صاحبان آن نظر به کار میبرد و نیز در متن خود از کلمات رکیک فراوانی استفاده کرده که مناسب یک متن پژوهشی نیست و اگر در ادامه مقاله، به خاطر نقل قول مستقیم، مجبور به آوردن برخی از آنها شدیم، پیشاپیش از خوانندگان محترم پوزش میطلبیم. البته مواردی هست که نویسنده، اگرچه از تعابیر رکیک استفاده کرده، اما با توجه به جایگاه شخص مورد نظر (مثلا پیامبر اکرم صلیاللهعلیهوآلهوسلم) (۱) بعید است قصد توهین داشته باشد؛ هرچند نحوه بیان ایشان بهگونهای است که اگر خواننده آن را توهین قلمداد نکند، لااقل احساس بیانصافی میکند.
۲) پرهیز از پرداختن به بحثهای غیرضروری: یکی از عللی که موجب طولانی و مفصل شدن بیش از حد کتاب شده این است که نویسنده گاه به تفصیل به مطلبی پرداخته که کسی در بحث حجاب شرعی بدانها استناد نمیکند؛ اما ایشان به گونهای بحث میکند که گویی این مطلب، از دلایل مهم برای بحث حجاب شرعی بوده و با رد دلالت آن، گویی یکی از ادله مهم حجاب شرعی متعارف رد شده است. مثلا یکی از انحرافات جاهلیت این بوده که برخی از مشرکین با بدن عریان دور کعبه طواف میکردهاند و در آیاتی از قرآن کریم این رفتار مذمت میشود. با اینکه واضح است که این آیات ربطی به بحث حجاب شرعی مسلمانان ندارد و هیچ فقیهی هم از این آیات در بحث حجاب زنان استفاده نکرده؛ اما نویسنده بحثهای طولانیای به آن اختصاص داده تا همین را اثبات کند که از این آیات حد پوشش واجب برای زن معلوم نمیشود! در مقاله حاضر به اینگونه بحثها پرداخته نمیشود.
۳) عدم دقت در ترجمه مطالب: طبیعی است که اکثر قریب به اتفاق متون مورد بررسی در مساله مورد بحث، متون عربی است؛ و اولین شرط چنین پژوهشی، آشنایی مناسب با زبان عربی است که در موارد متعددی به نظر میرسد تحلیل نویسنده ناشی از اشتباه در ترجمه عبارات است که گاه این اشتباهات، منجر به انتساب نسبتهای توهینآمیز و یا رکیکی درباره برخی شخصیتهای بزرگ اسلامی مانند حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) (۲) یا برخی از زنان والامقام پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) گردیده است.
(۱) مثلا ایشان به گونهای سخن میگوید که مخاطب برداشت میکند که تا قبل از ۳۵ سالگی پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) مردم بارها ایشان را در حالی که لباس مناسب بر تن نداشته، مشاهده کرده بودند. وی مینویسد: «در جریان بازسازی کعبه، پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ازارش را از کمر جدا کرد و آن را بر شانههایش قرار داد و در نتیجه مکشوفالعوره گردید. مطابق روایات، این آخرین باری بود که دیگران او را برهنه و مکشوفالعوره دیدند. این واقعه که در ۳۵ (یا ۲۵) سالگی حضرت و پیش از رسالت وی بود، … اولین شعلههای بیداری و ارتباط حضرت با عالم بالا بود»!
[۶] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۲۲۹.
آیا ایشان دلیل کافی برای چنین نسبت دادنی دارند؟ اول اینکه در اغلب روایاتی که خود نویسنده درباره این واقعه ذکر کرده
[۷] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۲۶-۲۹.
بیان شده که در جریان بازسازی کعبه، برخی به ایشان پیشنهاد دادند هنگام حمل سنگها لباست را روی شانهات بالا بزن تا راحتتر باشی، اما حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) امتناع کرد و پس از آن هم ندایی (با تعبیری مودبانه) به حضرت تاکید کرد که «لاتنزع ثوبک» (لباست را از تن بیرون نیاور) یا «اشدد علیک ازارک» (لباست را بر بدن محکم کن. فقط در دو نقل گفته «حضرت اقدام به بالا بردن لباس کرد و ندا آمد که مواظب نمایان شدن عورتت باش» و اتفاقا در هیچیک نگفته که کسی هم مشاهده کرد. دوم اینکه در مورد این دو نقل، اولی فقط در یکی از منابع اهل سنت آمده، که در همان منبع، روایات دیگری هم هست که دلالت دارد که آن ندا به همان صورت مودبانه و قبل از اقدام بوده، و متاسفانه نویسنده محترم آنها را ذکر نکرده است. دومی هم یک نقل تاریخیِ بدون سند است که مرحوم مجلسی در کتاب بحارالانوار، آن را، نه به عنوان روایت، بلکه بهطور حاشیهای آورده و اتفاقا بلافاصله روایتی با سند آورده که دلالت دارد که آن ندا قبل از هر اقدامی به گوش حضرت رسید. که متاسفانه این روایت را هم نویسنده کتاب نیاورده است. سوم اینکه اغلب روایاتی که خود ایشان آورده – از جمله در روایتی که مطلب از قول خود پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) نقل شده
[۸] ابن اسحاق، محمد بن اسحاق، سیره ابن اسحاق، ص۷۹.
نشان میدهد که این واقعه در کودکی یا نوجوانی حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بوده، البته یعقوبی احتمال میدهد که شاید در ۲۵ سالگی بوده. و فقط در آن نقل تاریخیِ بدون سند، این واقعه مربوط به ۳۵ سالگی دانسته شده است. و چهارم اینکه تنها جایی هم که گفته این اولین ندای آسمانی به پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بود، همین نقلِ بدون سند است. و همین جمله (که نویسنده محترم بارها و حتی بدون مناسبت بر آن اصرار میکند.
[۹] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۳۵۷.
دلالت بر دروغ بودن این نقل دارد. زیرا روایات متعدد و معتبر فراوانی داریم درباره اینکه فرشتگانی از کودکی با پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ارتباط داشتهاند، مثلا حضرت علی (علیهالسلام) در خطبه قاصعه (که از معتبرترین روایات است) میفرماید: «خداوند بزرگترین فرشتهای از فرشتگانش را، از وقتی که پیغمبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از شیر گرفته شده بود، همنشین آن حضرت گردانید که او را در شب و روز به راه بزرگواریها و خوهای نیکوی جهان سیر دهد.»
[۱۰] امام علی (علیهالسلام)، نهج البلاغه، خطبه ۲۳۱، ترجمه فیضالاسلام، ج۴، ص۸۱۴.
خلاصه، در حالی که همه شواهد موید این است که این واقعه در سنین کودکی یا نوجوانی بوده و حضرت (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) برهنه نشده، نویسنده مذکور نه تنها نقل قول بدون سندی را که نادرستیاش آشکار است (سن ۳۵ سالگی و کشف عورت) ملاک قرار داده، بلکه مطلب را به صورتی بیان کرده که گویی تا این سن نعوذبالله، بارها شرمگاه ایشان در معرض دید دیگران قرار گرفته است!)
(۲) روایتی از امسلمه (یکی از همسران گرانقدر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ) در کتب اهل سنت نقل شده که «عن امسلمه ان النبی دخل علیها و لمتختمر. (فقال: لَیَّهٌ لا لَیَّتَیْنِ.» چنانکه اهل لغت توضیح دادهاند «لیّه» از ریشه «لوی» است که در آن معنای «یکبار» (مَرَّهً) نهفته است. «لوی» به معنای «دور زدن» و «پیچاندن» است و «لیّه» به معنای «یک دور» میباشد. و اتفاقا اهل لغت وقتی خواستهاند کلمه «لیه» را توضیح دهند همین روایت را آورده و گفتهاند مقصود از آن این بوده که زن «خمار» (= روسری) اش را یک دور دور سرش بگرداند نه دو دور، تا شبیه عمامه مردان نشود.) (و کسی که زنان عرب در جوامع سنتی را دیده باشد، بسادگی مفهوم «یک دور بستن خمار بر سر» را متوجه میشود. پس ترجمه صحیح این حدیث چنین است که: «از امسلمه روایت شده که پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر او وارد شد در حالی که امسلمه هنوز روسریاش را بر سر نگذاشته بود.) آنگاه فرمود: یک دور، نه دو دور.» نویسنده این عبارت را اول بار اینگونه ترجمه کرده است: «پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) به منزل آمد و همسرش امسلمه را دید که خود را نپوشانده بود، پس پیامبر به وی گفت پارچه را دورتادور ناحیه دامنت بپیچان»
[۱۱] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۸۵.
وی باز هم این ترجمه را تکرار میکند و بعد از گذشت صدها صفحه، دلیل این ترجمه را این میداند که: «سخن پیامبر را دوجور میتوان تلفظ کرد: ۱- لَیَّهٌ، لا لَیَّتَیْن، که ناظر به نحوه عمامه بستن و تعداد دور آن است.- لَیَّهٌ لِالیتین، با این فرض که الیتین، مثنای الیه بوده و به معنای کفل و نشیمنگاه است و در نتیجه معنای کلام چنین است «ساتر دامنت را به دور کفلهایت بپیچان (تا برهنه نباشی)»
[۱۲] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۵۶۸.
حتی اگر از توهینآمیز بودن انتساب این وضعیت به همسر پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم)، و اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) که در اوج ادب است، طبق نظر ایشان، با چنین تعابیر رکیکی با این و آن صحبت میکرده! صرفنظر کنیم، باز هم باید گفت که اولا اگر کسی بیادبانه، عبارت پیامبر را به صورت «لَیَّهٌ لِالیتین» تلفظ کند، معنایش میشود «لیهای برای دو الیه» و چون کلمه «لیه» اسم است، نه فعل، ترجمه فارسیاش میشود: «یک دور برای دو کفل»! که عبارتی کاملا بیمعناست، نه آن معنایی که ایشان ذکر کردهاند. گذشته از اینها وجود کلمه «تختمر» در ابتدای حدیث، که درباره «پوشیدن خمار» (=آنچه سر را میپوشاند) است، معلوم میکند بحث درباره پوشش سر است نه پوشش پایینتنه، و چنانکه در ادامه مقاله تبیین خواهد شد، نویسنده هیچ دلیل موجهی برای اینکه نشان دهد «خمار»، نه «روسری و سرانداز»، بلکه به معنای «لنگ و پوشش پایینتنه» است، ارائه نمیکند.
نمونههایی از استدلالهای کتاب
چنانکه اشاره شد در این فصل برخی از مهمترین فرضیات نویسنده درباره وضعیت تاریخی آن زمان و معنای آیات و روایات مورد بررسی قرار میگیرد و بحث درباره آرای فقها در فصل بعد خواهد آمد. در هر مورد ابتدا فرضیه ایشان بهطور مختصر گزارش میشود، سپس اعتبار و قوت استدلالها مورد ارزیابی قرار میگیرد:
استدلال به سوره نور
این عبارتِ آیه ۳۱ سوره نور: «وَلْیضْرِبْنَ بِخُمُرِهِنَّ عَلَی جُیوبِهِنَّ؛
[۱۳] نور/سوره۲۴، آیه۳۱.
(باید روسریهای خود را بر گریبان خویش زنند)» دلالت بر حجاب سر و گردن ندارد، بلکه مقصود از آن، این است که زنان با پارچهای، شکافهای بدن خود را بپوشانند، یعنی مقصود آیه، پوشاندن شکاف عورت (و شاید علاوه بر آن، شکاف بین پستانها) است. البته به عنوان احتمال سوم ممکن است مقصود پوشاندن شکافهای جامه (که از میان آن عورت زنان آشکار میشده) باشد. دلیل این ترجمه این است که اولا کلمه «خمار» دلالتی بر روسری نمیکند، بلکه هرگونه پوشاکی (بهویژه لُنگی که برای پوشش پایین تنه به کار میآید) میتواند باشد، و ثانیا «جیب» به معنای «گریبان» نیست، بلکه به معنای هرگونه شکاف است؛ و لباسهای آن زمان کاملا ندوخته بوده و از شکاف تکپارچهای که زنان برای پوشش عورتین خود استفاده میکردهاند، گاهی عورت هم معلوم میشده است؛ لذا آیه از زنان خواسته، شکافهای بدن (عورت، و احتمالا بین پستانها) یا شکاف جامههای خود که عورت را نمایان میکند، با پارچهای بپوشانند.
[۱۴] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۵۶۲-۵۸۱.
نقد و بررسی
در مورد اینکه آیا دلیل قانعکنندهای هست که عموم لباسهای آن زمان «ندوخته» باشد یا نه، در بندهای بعد بحث خواهد شد؛ اما استدلال اصلی ایشان برای رد کردن معنای این آیه (که همه مفسران آن را به صورتی که در کروشه ذکر شد، ترجمه کردهاند) ترجمههای جدیدی از دو کلمه «خمار» و «جَیب» است. کتابهای تخصصیای که درباره لغات عربی و قرآنی بحث کردهاند همگی تصریح کردهاند که کلمه «خمار» به معنای «پوششی که زن سرش را با آن میپوشاند»
[۱۵] ر. ک:راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۲۹۸.
[۱۶] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج، ص۲۵۷.
[۱۷] فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج۱، ص۹۶.
[۱۸] طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۱، ص۷۰۱.
[۱۹] مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۱، ص۲۱۴.
[۲۰] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۳، ص۱۲۸.
(استعمال «خمار» در پوشش سر بهقدری شایع است که در همان روایتی هم که ایشان برداشت خود درباره حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) را به آن مستند کرده بود، برای تعبیر کردن از پوشاندن سر با عبا، از تعبیر «خمّر» استفاده شده بود.) بوده است، که در فارسی به «روسری» ترجمه میشود؛ و در مورد «جَیب» هم همگی آن را به معنای «گریبان پیراهن» دانسته و توضیح دادهاند که اگرچه ریشه این لغت به «شکافتن و قطع کردن» برمیگردد، اما به صورت کلمه «جَیب»، فقط در مورد «قمیص» (=پیراهن) به کار میرود. در قرآن کریم نیز همواره به همین معنا به کار رفته است؛ چنانکه در داستان حضرت موسی به او گفته میشود که «دستت را در «جیب» (=گریبان) خود وارد کن، و وقتی خارج کنی درخشان خواهد بود.»
[۲۱] نمل/سوره۲۷، آیه۱۲.
[۲۲] قصص/سوره۲۸، آیه۳۲.
اما دلیل نویسنده چیست؟
در مورد کلمه «خمار» ایشان از ابتدای کتاب بارها و بدون هیچ سندی، اظهار میدارند که از نظر برخی فقها، «خمار» در روایات به معنای «لنگ» و برای پوشاندن پایینتنه به کار رفته است
[۲۳] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۴۱.
وقتی به کلمه «خمار» در بحث پیرامون آیه مربوطه میرسند، به عنوان یکی از موضوعاتی که قرار است در صفحات بعد بحث شود، ادعای خود را اینگونه تکرار میکنند که: بسیاری آن را روسری و سرانداز، برخی دیگر معادل رداء (که برای ستر نیمهبالا است) میدانند و نیز از دل برخی روایات میتوان آن را معادل ازار و لنگ (که برای استتار پایینتنه است) دانست، ولی چهبسا معنای اصلی و کلیترِ آن، پوشاک و وسیله پوشش، صرفنظر از قلمروی پوشانندگیاش باشد.»
[۲۴] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۵۴۲.
در مورد نظر اول (روسری و سرانداز)، که نظر همه لغتشناسان است، هم در صفحات قبل
[۲۵] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۵۴۰.
و هم در صفحات بعد
[۲۶] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۵۶۳.
سندهای متعددی ارائه میشود؛ اما خواننده هرچه در انتظار سندی برای اقوال بعدی مینشیند، ره به جایی نمیبرد؛ درحالی که اندکی بعد از ادعای فوق، با این جمله مواجه میشود که: «واژه خمار حامل معنایی فراگیر بوده و چنانکه قبلا توضیح دادم به معنای جامه و پوشاک بهطور کلی است»
[۲۷] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۵۶۲.
و در ۲ صفحه بعد نیز: «معلوم نیست خمار به معنای روسری و سرانداز باشد، زیرا چه بسا چنانکه گفتم معادل رداء مردانه باشد»
[۲۸] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۵۶۴.
ضمنا ایشان در اینجا به همه مفسران با تعابیر شدیداللحنی اعتراض میکنند که چرا تحت تاثیر ذهنیتهای خود آیه را ترجمه و تفسیر کردهاند؟! البته بعد از حدود ۱۶۰ صفحه و در بحثی دیگر، ایشان روایت (و نه روایات) وعده داده شده را میآورند. روایت این است که «لا یقبل اللّه صلاه حائض الّا بخمار» (خداوند نماز زنی را که به سن حیض رسیده قبول نمیکند مگر با خمار). چگونه این روایت دلالت میکند که کلمه «خمار» به معنای «پوشش پایینتنه» است؟ ایشان از اینکه شهید اول این روایت را در میان روایاتی که درباره «ستر عورت در نماز» مطرح کرده، نتیجه میگیرند که «شهید اول این روایت را برای ستر عورت و پایینتنه مورد استناد قرار داده است.»
[۲۹] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۷۲۹.
در حالی که خود شهید اول در چند سطر بعد از جملات مورد استناد نویسنده، که متاسفانه نویسنده ذکر نکرده، صریحا میگوید «مقصود از واژه «عورت» (در بحثی که گذشت) در مورد زن، (کلمه «عورت» در آیات و روایات و اصطلاح فقها، با معنایی که امروز به کار میرود متفاوت است، که در ادامه متن
[۳۰] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۲۲.
توضیح داده خواهد شد.) تمام بدن و سرش است، غیر از وجه و کفین؛
[۳۱] شهید اول، محمد بن مکی، ذکری الشیعه فی احکام الشریعه، ج۳، ص۷.
یعنی استفاده وی از این روایت، در راستای همان معنای عادی روایت است، نه اینکه خمار را برای پوشاندن عورت به معنای اصطلاحی امروز به کار ببرد.
در مورد کلمه «جیب» هم نظر نویسنده محترم این است که چون ریشه کلمه «جابَ» به معنای قطع کردن و شکافتن است، پس معنای کلمه «جیب»، نه گریبانِ جامه، بلکه هرگونه شکافی است و احتمالا مقصود آیه از شکافی که باید پوشانده شود، عورت زنان (و شاید شکاف بین پستانها و یا شکاف لباس که عورت از آن نمایان میشده) است! (۳) این مثل آن است که کسی بگوید کلمه «جواب» هم چون از همین ریشه است، آن هم به معنای «شکاف» میباشد و وقتی میگوییم: «به حسن جواب بده»، احتمالا مقصودمان این است که «حسن را شکاف بده»! به تعبیر دیگر، اگرچه به مناسبت اینکه گریبان، حالت چاک و شکاف داشته، به گریبان پیراهن، «جیب» گفتهاند؛ اما این دلیل نمیشود که وقتی بگویند «جَیب» تان را بپوشانید، به معنای این باشد که «شکاف» تان را بپوشانید!
(۳) لازم به ذکر است که دو کتاب لسان العرب و تاج العروس در محل بحث از «جَیب» صریحا آن را مربوط به «گریبان پیراهن» میدانند (که آدرسهایش در پاورقی ۸ ذکر شد). این دو کتاب، در بحث از کلمه «رَجُل» (= مرد)، گفتهاند گاه به زن «رَجُله» گفته میشود و بعد یک بیت شعر عربی را آوردهاند که معنایش این است که «جَیبِ دختر جوان را پاره کردند، و حرمت آن زن (رجله) را نگه نداشتند» و در ترجمه آن، با توجه به مصراع دوم، اشاره کردهاند که «جیب»، در این شعر (نه در استعمالات عادی و بدون قرینه) «کنایه» از «فرج» است.
[۳۲] مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۲۹، ص۳۵.
[۳۳] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۱، ص۲۶۶.
یعنی شاعر تعبیر «پاره کردن گریبان را» را مجازاً به معنای «هتک حرمت و تجاوز» به کار برده است. نویسنده محترم، کتب لغت و توضیحات صریح همین دو کتاب در مورد کلمه «جیب» را یکسره کنار گذاشته، و این استعمال مجازی را (که استعمال مجازی در اشعار شاعران متداول است، و خود دو کتاب مذکور هم به «کنایه» و مجاز بودن آن تصریح کردهاند) دلیل بر این دانسته که مقصود آیه قرآن کریم از «جیب»، تعبیرِ رکیکِ «شکاف عورت زن» است. و چون توصیه عمومی به پوشاندن عورت با خمار (= آنچه سر را میپوشاند) کاملا نامعقول بوده، یک «معنای جدید برای روسری» (یعنی: لنگ، ساتر پایینتنه) فرض کرده که توضیحش گذشت!.
منظور از ساق
کلمه «ساق» پا در آن زمان، به معنای «ران» پا میباشد و زنان عرب «خلخال» را به بالای ران میبستهاند، نه به مچ پا؛ و لذا اینکه در آیات و روایات، و بلکه در فتوای فقهای قدیم، بر پوشاندن «ساق» تاکید میشده، مقصود پوشاندن ران بوده است، نه بیشتر.
[۳۴] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۵۹۴.
نقد و بررسی
این فرضیهای است که بارها در کتاب تکرار شده است و باید دید دلیل ایشان برای چنین فرضیهای، که خلاف نظر عموم لغتشناسان. (اهل لغت توضیح دادهاند که مقصود از ساق، فاصله بین مچ پا تا زانو است. مثلا،
[۳۵] ر. ک:فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج۱، ص۱۵۴.
[۳۶] طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۲، ص۴۵۶.
[۳۷] مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۲۵، ص۴۷۰.
و نیز خلاف کاربرد این واژه در قرآن کریم.) در آیات قرآن کریم، هرجا کلمه «ساق» در مورد انسان به کار رفته، آشکارا به همان معنایی است که امروزه از ساق پا میفهمیم؛ مثلا ملکه مشرک بلقیس، هنگام ورود به قصر سلیمان گمان کرد که آب در کف زمین جاری است و لباس را از روی ساق پا بالا کشید،
[۳۸] نمل/سوره۲۷، آیه۴۴.
که قطعا برای خیس نشدن پا، انسان فقط مقدار کمی از لباس روی ساق را بالا میزند، نه لباس روی ران را! است، چیست؟ وی اول بار که این فرضیه را مطرح میکند، آن را در قالب برداشتی از سخن آیتالله مکارم شیرازی قرار میدهد که احتمالا اگر ایشان خبردار شوند که چنین برداشتی از کلامشان شده، آزرده میشوند. (۴) البته نویسنده وعده میدهد که «بنا دارم در بخش پایانی (عامل هیجدهم) درباره این واژه توضیح دهم»
[۳۹] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۸۶.
اما وقتی خواننده به محل وعده داده شده، مراجعه میکند، بعد از مشاهده فهرستی از کلمات، که کلمه ساق هم بین آنها وجود دارد، با این جمله مواجه میشود: «از آنجا که در خلال مباحث کتاب به شرح هریک پرداختهام، به همانها اکتفا نموده و آخرین عنوان کتاب را به پایان میرسانم»
[۴۰] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۹۹۵.
و کتاب تمام میشود! ایشان همچنین در صفحه ۱۵۲ با کلمه «چه بسا»، همین ادعا را، باز هم بدون دلیل، مطرح میکند. باز هم در صفحه ۲۵۸ میگویند «با توجه به تردیدهایی که در گذشته در اینباره مطرح کردم، چه بسا دست کم بتوان ساق را معادل کل پا دانست» و نهایتا در صفحه ۵۹۴ ادعای مذکور با این توضیح تکرار میشود که: «در اینباره در بخش اول کتاب (مبحث پنجم از فصل اول) توضیحی داده شد»
[۴۱] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۸۶.
و نتیجه میگیرد: در نتیجه، زنان عرب خلخال را، نه به مچ پا، بلکه به ران پا میبستند!
به هرحال نویسنده محترم با این استدلال! فرضیهای را پذیرفته که با آن نهتنها حجاب شرعی متعارف را بعید، و روایات متعدد مستندی را جعلی دانسته، بلکه برای نشان دادن عادی بودن برهنگی زنان مسلمان بارها از آن استفاده کرده است؛ مثلا وقتی نقل شده که در جنگ احد، دو تن از زنان برای کمک به مجروحین آمده بودند و در حین دویدن برای کمک، کسی خلخالهای پای آنها را میبیند (اری خَدَم سوقهما؛ («خَدَم» جمع «خَدَمه» است و «خدمه» به معنای «خلخال» (نوعی زینت زنانه) است که عربها به مچ پا میبستهاند.
[۴۲] زمخشری، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، ج۳، ص۱۲۵.
و «سوق» هم تلفظ دیگری از «ساق» است.
[۴۳] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۸۸.
) نتیجه گرفته که ران پای ایشان برهنه شده و از این مطلب عادی بودن برهنگی و بیدقتی زنان مسلمان در پوشش پایینتنه را نتیجه گرفته است! لازم به ذکر است جنگ احد سالها قبل از نزول آیه حجاب بوده، و همین حکایت نشان میدهد که، برخلاف نظر نویسنده، پوشش زنان مسلمان، حتی قبل از واجب شدن حجاب شرعی، در حدی بوده که مچ پای زنان هم مخفی بوده، بهطوری که وقتی شخصی خلخال روی مچ پای زنی را ببیند که به خاطر دویدن در صحنه جنگ نمایان شده، در خاطرش میماند و برای دیگران نقل میکند.
(۴) نویسنده ابتدا اظهار میکند که «معنای “کشف عن ساق” برهنه شدن ران در پی جمع کردن لباس و بالاکشیدن دامن است.»
[۴۴] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۸۶.
سپس برای اثبات این ادعا، این توضیحات را از کتاب «تفسیر موضوعی پیام قرآن» (نوشته آیهالله مکارم شیرازی) میآورد که: «تعبیر یکشف عن ساق (ساقها برهنه میشود) کنایه از وخامت کار است زیرا در گذشته معمول بوده که هنگامی که در برابر مشکلی قرار میگرفتند آستینها را بالا میزدند و دامن لباس را به کمر میبستند تا آمادگی بیشتری برای مقابله با حادثه داشته باشند، طبعا در این حال ساقها برهنه میشود»
[۴۵] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۸۶-۸۷.
و بلافاصله نتیجه میگیرد که: «به این ترتیب، واژه ساق، نمیتواند دلالت بر ساق پای امروزی (ناحیهی مابین زانو تا مچپا) داشته باشد.»
[۴۶] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۸۷.
اما چه ارتباطی بین سخن آیهالله مکارم شیرازی و اینکه ساق به معنای «ساق» امروزی نیست، بلکه به معنای ران پاست، میتوان یافت؟ آیا صرف اینکه ایشان گفتهاند «دامن لباس را به کمر میبستند»، به این معناست که ران پا نمایان میشد؟! پس چرا خود ایشان تصریح کردهاند که «طبعا در این حال ساقها برهنه میشود»؟! آیا نویسنده محترم نمیداند که تعبیر «دامنِ لباس» نه به معنای دامنهای امروزی زنان، بلکه به معنای «قسمت رها و پایین لباس» است؟ به علاوه، با شناساییِ کاربرد مجازی کلمه ساق (چنانکه اشاره شده، تعبیر «یکشف عن ساق» یک کنایه بوده) آیا معنای حقیقیاش معلوم میشود؟ و خلاصه اینکه حتی اگر به فرض، آیهالله مکارم، چنین معنایی را در نظر داشته باشند، که ندارند، آیا این دلیل میشود که تمام شواهد تاریخی لغوی، و تخصص تمام لغتشناسان عرب را کنار بگذاریم و سخن یک فارسیزبان معاصر در مقام کاربرد مجازیِ یک واژه را تنها راه شناسایی معنای حقیقیِ کلمهای عربی در ۱۴ قرن قبل بدانیم؟!
تعبیر از راس
تعبیر «راس» (= سر)، که پوشاندنش برای زنان لازم دانسته شده، نه به معنای «سر جسمانی»، بلکه به معنای «سر پوشاک» است؛ یعنی لباسهای زنان تا نیمتنه بوده و از آنها خواسته شده سر آن (یعنی جلوی سینه) را هم بپوشانند!
[۴۷] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۷۸۸-۷۹۳.
نقد و بررسی
این سخن از ادله اصلی ایشان برای اثبات عدم وجوب پوشش سر و گردن زنان است و نویسنده، با تکیه بر این سخن، تمام روایات و حتی فتواهای فقهای قدیم درباره پوشش سر زن را به پوشش سینه تفسیر میکند. اما استدلال ایشان بر چنین ترجمهای چیست؟ از اوایل کتاب، مکررا بدون هیچ توضیحی «راس» به معنای فوق گرفته میشود و استدلال اصلی ایشان، در اواخر کتاب میآید. این استدلال، نقلقولی تاریخی درباره اقدامی از خلیفه دوم است که «زنان برده را از پوشاندن سرشان منع کرده تا از زنان آزاد متمایز شوند»
[۴۸] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۷۹۰.
اما این حکایت تاریخی، اگر هم درست باشد، چه ربطی به ادعای ایشان دارد؟ ایشان این را در کنار یک حکایت تاریخی دیگر قرار داده، مینویسد: عبدالله بن انس از قول پدر بزرگش انس بن مالک نقل میکند که گفت: کنیزان عمر در حین پذیرایی از ما، پستانهاشان تکان میخورد: «کن اماء عمر یخدمننا کاشفات عن شعورهن، تضطرب ثدیهن». علت تکان خوردن پستانها عدم استفاده از جامهی بالاتنه بود و علّت عدم استفاده از جامهی بالاتنه که منجر به پیدا شدن پستانها میشد، عمل به دستور عمر یعنی کشف راس بود که در بالا ذکر کردم.»
[۴۹] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۷۹۱.
ترجمه جمله عربی مذکور چنین است: «کنیزان عمر درحین پذیرایی از ما، از موهایشان حجاب برداشته بودند (= موهایشان آشکار بود) و پستانهایشان تکان میخورد»
[۵۰] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۷۹۱.
با اینکه در این نقل قول، انس آشکار بودن را فقط در مورد موها دانسته، نه سینهها؛ اما نویسنده محترم، چنانکه مشاهده میشود ابتدا از این حکایت نتیجه میگیرد که پستانهای کنیزان عمر هم برهنه بوده است! و سپس بدون هیچ سندی، دلیل این را «عدم استفاده از جامه بالاتنه» دانسته، یعنی برهنه بودن کل بالاتنهی آنان را نتیجه گرفته! و در گام بعد، این واقعه را (که اگر واقعی هم باشد، احتمالا مربوط به خانه عمر بن خطاب بوده و معلوم هم نیست که مربوط به قبل از نزول آیه حجاب بوده یا بعد از آن) به کل جامعه اسلامی و به زمان خلافت خود عمر بن خطاب، تسری داده و بدون هیچ سندی، علت این وضعیت کنیزان را عمل به دستور حکومتی خلیفه دوم (آشکار بودن راس کنیزان)، که احتمالا سالها بعد از این واقعه صادر شده، دانسته است! یعنی عمر بن خطاب وقتی گفته «نباید سرشان را بپوشانند» منظورش این بوده که اجازه ندارند از جامه برای پوشش بالاتنهی بدن خود استفاده کنند و حتما باید سینههایشان برهنه و نمایان باشد! در واقع، جمعبندی نظر ایشان این میشود که در آن زمان در معابر عمومی «زنان برده» اجازه داشتند فقط از کمر تا زانوی خود را بپوشانند و بدین گونه از «زنان آزاد» که فقط تا سینه را میپوشاندهاند متمایز میشدهاند!
با چنین استدلالی، نویسنده محترم روایات (و حتی فتواهای) متعددی را که آشکارا دلالت دارند که پوشش «سر» زن (غیر از صورت) واجب است، منحصر به پوشاندن سینه میکند؛ و عجیبتر اینجاست که وی که چنین اقدامی را به خلیفه دوم نسبت داده، بعدها، حدود ۱۰ صفحه توضیح میدهد که یکی از علل اصلی الزامات حجاب سر و گردن، اقدامات و سختگیریهای خلیفه دوم در مورد پوشش زنان بوده است!
[۵۱] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۸۷۷- ۸۸۶.
البته نویسنده محترم در مواردی که مصلحت دانسته، «راس» را نهتنها به معنای سر جسمانی گرفته، بلکه آن را حتی به معنای «قسمت بالای سر که زیر عمامه پوشیده میشود» معرفی کرده است؛ چنانکه وقتی که میخواهد درباره معنای کلمه «جلباب» (در آیه ۵۹ سوره احزاب، که این آیه نیز درباره حجاب بانوان است) این تلقی را مطرح کند که معنای جلباب، نه روسری، بلکه چیزی شبیه عمامه است! به این روایت امسلمه (البته بدون هیچ ترجمه یا توضیحی) استناد میکند که گفته است: «الجلباب: مقنعه المراه، ای یغطین جباههن و رووسهن»
[۵۲] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۵۱۵.
(=جلباب مقنعه زن است، یعنی با آن پیشانیها و سرهایشان را میپوشانند. ) (رووس، جمع کلمه «راس» میباشد که نویسنده، که آن را در اینجا بدون هیچ دلیلی، به معنای «بالای سر» گرفته است).
منظور از القواعد من النساء
زنان در خانه میتوانند در مقابل غریبه و آشنا صددرصد برهنه ظاهر شوند زیرا منظور از «القواعد من النساء» در آیه ۶۰ سوره نور- که میفرماید: «وَالْقَوَاعِدُ مِنَ النِّسَاء اللَّاتِی لَایرْجُونَ نِکَاحاً فَلَیسَ عَلَیهِنَّ جُنَاحٌ اَن یضَعْنَ ثِیابَهُنَّ غَیرَ مُتَبَرِّجَاتٍ بِزِینَهٍ وَاَن یسْتَعْفِفْنَ خَیرٌ لَهُنَّ وَاللَّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ؛
[۵۳] نور/سوره۲۴، آیه۶۰.
(و بر زنان یائسه و سالخوردهای که امید زناشویی ندارند، گناهی نیست که پوشش خود را کنار نهند، در حالی که با زینتی خودنمایی نکنند؛ و عفت ورزیدن برای آنها بهتر است و خدا شنوای داناست)» نه زنان یائسه و سالخورده، بلکه به احتمال زیاد، (احتمال دیگری که ایشان، به عنوان احتمال ضعیفتر مطرح کرده نیز در همین راستا میباشد، لذا جداگانه مورد بررسی قرار نگرفت. خلاصهآن احتمال این است که: مقصود آیه، صدور جواز ازدواج موقت برای زنانی است که امید یا آرزوی! ازدواج ندارند و به آنها توصیه میکند که میتوانید درصدد ازدواج موقت برآیید، اما چنین نباشد که برای این کار به صورت علنی (با برهنه کردن خود در برابر بیگانگان یا نصب پرچم بر سر در خانه) مردان را به خود جذب کنید!
[۵۴] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۶۱۳-۶۲۲.
) زنانی است که در خانه هستند و برهنه بودن را ناپسند نمیدانند؛ و منظور از کنار گذاشتن پوشش، نه برداشتن حجاب شرعی، بلکه به معنای کاملا برهنه بودن در خانه، حتی در مقابل نامحرمان است!
[۵۵] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۶۱۱-۶۱۳.
نقد و بررسی
هرکس که با زبان عربی آشنا باشد (و لذا همه مفسران و فقهای شیعه و سنی در طول تاریخ) درمییابد که مقصود از این آیه، آن است که حجاب سر و گردن برای زنان سالخوردهای که دیگر مورد رغبت جنسی واقع نمیشوند، اگرچه به عفت نزدیکتر است، اما وجوب ندارد: کلمه «قواعد»، جمع «قاعد» یا «قاعده» است، که اگرچه از ریشه «قعود» (= نشستن) گرفته شده، اما چنانکه عموم اهل لغت گفتهاند وقتی در مورد زنان به کار میرود، مقصود زنان سالخوردهای هستند که دیگر حائض نمیشوند (یائسه).
[۵۶] ر. ک:ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغه، ج۵، ص۱۰۸.
[۵۷] فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۱، ص۱۴۳.
[۵۸] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۳، ص۳۶۱.
[۵۹] فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج۱، ص۲۶۳.
[۶۰] مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۹، ص۴۹.
[۶۱] ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۴، ص۸۶.
نویسنده محترم با کنار گذاشتن معنای صحیح این کلمه، و با ادعای اینکه «قواعد» به معنای «زنانی که در خانه باشند» است! عنوانی گشوده با تیتر «معافیت همه زنان حاضر در خانه از پوشش»، و در آنجا به این جمعبندی میرسد که معنای آیه این است که: «زنان میتوانند درون خانهشان، ولو که فاقد درب و استتار کافی باشد (تمام) جامه(ها) را از تن درآورند، ولی نباید پس از کندن البسه شروع به ایستادن در مقابل باب و پنجره (و در نتیجه نمایاندن زیباییهای اندام) کنند.»
[۶۲] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۶۱۳.
نویسنده محترم با افزودن مطالب داخل کروشه (که «جامه» را به «تمام جامهها» تفسیر میکند)، و استفاده از تعبیر «ولو که فاقد درب و استتار کافی باشد» تاکید میکند که حتی اگر دیگران از بیرون خانه بتوانند آنها را کاملا برهنه ببینند، باز هم مشکلی ندارد! به تعبیر سادهتر، قرآن کریم که در آیه ۵۸ همین سوره درباره محارمی که زیاد در خانه تردد دارند، تذکر میدهد که در اوقات خلوت زن و شوهر، که احتمال دارد لباس مناسب بر تن نداشته باشند، سرزده وارد اتاق خواب آنها نشوند و برای ورود حتما اجازه بگیرند،(۵) در دو آیه بعد، به زنان اجازه میدهد که در خانه، بهطور کلی (نه فقط در اتاق خواب و نزد شوهر)، حتی اگر در منظر و مرآی غریبههای بیرون از خانه هم باشند، اشکال ندارد که کاملا برهنه ظاهر شوند و فقط بدین صورت برهنه جلوی درب منزل نروند!
اما دلایل ایشان برای نسبت دادن چنین ترجمهای به ساحت قرآن کریم چیست؟ ایشان ابتدا به سراغ یکی از ترجمههای معاصر میرود که عبارت ابتدای آیه را به صورت «زنان فرونشستهای که امید آمیزشی ندارند» ترجمه کرده است. اگر انسان پیشفرض خاصی نداشته باشد، از این ترجمه همان معنایی را میفهمد که در ترجمهای که ما (به تبعیت از عموم مترجمان و مفسران) در ابتدای بحث برای آیه ارائه کردیم، آمده است. اما وی این ترجمه را همان معنای موردنظر خود میداند! برای اثبات این مدعا، ابتدا اظهار میدارد که «قواعد» میتواند جمع «قاعد» یا «قاعده» باشد، و آنگاه بدون هیچ استناد لغوی یا تاریخی، و برخلاف سخنان صریح لغتشناسان قدیم و جدید، (۶) ادعا میکند که اگر «قواعد»، جمع «قاعد» باشد، به معنای «زنان نشسته» است، لذا «القواعد من النساء» به معنای «حضور و قرارگرفتن زنان در خانه» میباشد
[۶۳] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۶۱۲.
و سپس به عنوان شاهدی برای اینکه نشان دهد آیه وظیفه «زنان در خانه» را نشان میدهد با مراجعه به یکی از تفاسیر اهلسنت، یک اظهارنظر شخصی (نه حدیث) از ابنعباس را بدون ترجمه آورده
[۶۴] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۶۱۲.
(عبارت این است: «عن ابنعباس فی قوله و القواعد من النساء قال هی المراه لا جناح علیها ان تجلس فی بیتها بدرع و خمار و تضع عنها الجلباب ما لم تتبرج») که ترجمه آن این است: «ابنعباس در مورد «القواعد من النساء» گفته است که مقصود این است که اشکال ندارد زن در خانه خود با «درع» (= پیراهن زنانه) و خمار (= روسری) بنشیند و جلباب (= چادر) را کنار بگذارد، مادام که قصد تبرج (= خودنمایی) نداشته باشد». حتی اگر همه روایاتشان نزول و نیز روایات ائمه اطهار (علیهالسّلام) درباره این آیه را کنار بگذاریم، باز سوال این است که چگونه از سخن ابن عباس، «برهنگی کامل زنان در خانه در مقابل نامحرمان» فهمیده میشود؟(۷)
(۵) آیه ۵۸ سوره نور چنین است: «یَا اَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لِیَسْتَاْذِنکُمُ الَّذِینَ مَلَکَتْ اَیْمَانُکُمْ وَالَّذِینَ لَمْ یَبْلُغُوا الْحُلُمَ مِنکُمْ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ مِن قَبْلِ صَلَاهِ الْفَجْرِ وَحِینَ تَضَعُونَ ثِیَابَکُم مِّنَ الظَّهِیرَهِ وَمِن بَعْدِ صَلَاهِ الْعِشَاء ثَلَاثُ عَوْرَاتٍ لَّکُمْ لَیْسَ عَلَیْکُمْ وَلَا عَلَیْهِمْ جُنَاحٌ بَعْدَهُنَّ طَوَّافُونَ عَلَیْکُم بَعْضُکُمْ عَلَی بَعْضٍ کَذَلِکَ یُبَیِّنُ اللَّهُ لَکُمُ الْآیَاتِ وَاللَّهُ عَلِیمٌ حَکِیمٌ؛
[۶۵] نور/سوره۲۴، آیه۵۸.
(ای کسانی که ایمان آوردهاید قطعا باید غلام و کنیزهای شما و کسانی از شما که به (سن) بلوغ نرسیدهاند، سه بار در شبانه روز از شما کسب اجازه کنند: پیش از نماز صبح، و نیمروز که (برای استراحت) جامههای خود را بیرون میآورید، و پس از نماز عشاء. (این) سه هنگام برهنگی شماست. نه بر شما و نه بر آنان گناهی نیست که غیر از این (سه هنگام) گرد یکدیگر بچرخید(= در محیط خانه در مقابل هم تردد کنید) خداوند آیات را اینگونه برای شما بیان میکند و خداوند دانا و حکیم است.»
(۶) لغتشناسان درباره اینکه «قواعد»، جمع «قاعد» یا «قاعده» باشد، اختلاف نظر دارند. اما هر دو گروه در اینکه این اصطلاح در مورد زنان سالخورده (یائسه) به کار میرود، اختلافی ندارند، به تعبیر دیگر، برخلاف ادعای ایشان، همان افرادی هم که «قواعد» را جمع «قاعد» میدانند تصریح کردهاند که مقصود از واژه «قاعد»، وقتی در مورد زنان به کار رود، «زنان سالخورده و یائسه» است. مثلا فراهیدی (متوفی ۱۷۵) میگوید: «امراه قاعِد، و تجمع «قَواعِد: » و هن اللواتی قَعَدْن عن الولد فلا یرجون نکاحا»
[۶۶] فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۱، ص۱۴۳.
ابن اثیر (متوفی ۶۰۶) و زبیدی (متوفی ۱۲۰۵) هم گفتهاند: «القَوَاعِد: جمع قاعِد، و هی المراه الکبیره المسنّه»
[۶۷] ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۴، ص۸۶.
[۶۸] مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۹، ص۴۹.
(۷) متاسفانه ایشان در بحث استثنائات حجاب در آیه ۳۱ سوره نور، نیز با همین سنخ تحلیلها، شبیه این برداشتها را، که لااقل از نظر خواننده توهینآمیز است، مطرح کرده است. یعنی مقصود از بدون حجاب شرعی ظاهر شدن زن در برابر محارم را، صددرصد برهنه ظاهر شدن وی جلوی آنها دانسته و بیان کرده که مقصود آیه این است که زن، نهتنها جلوی همسر، بلکه جلوی مواردی که در آیه حجاب استثنا شده (پدر و پدرشوهر و فرزند و پسرشوهر و برادر و برادرزاده و خواهرزاده و …) هم میتواند کاملا برهنه باشد!
[۶۹] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۵۶۰.
دلیل وی چیست؟ اینکه در برخی روایات آمده «زنی که لباسش را در غیر خانه خود درآورد، حرمت بین خود و خدا را هتک کرده است». آشکار است که درآوردن لباس در خانه دیگران، در این روایات، کنایه از روابط جنسی نامشروع است. اما نویسنده از این روایات نتیجه گرفته که چون زنان از درآوردن لباس در غیر از خانههای خود منع شدهاند، پس زنان در خانه خود میتوانند کاملا برهنه باشند و آیه ۳۱ سوره نور هم تاکید بر جواز برهنگی آنان در برابر محارم است!
منظور از واژه معاری
(یکی از اشتباهات پرتکرار در این کتاب، درآمیختن دلالتها و کاربردهای مختلف یک واژه (مثلا حقیقت و مجاز) است که، علاوه بر مورد مذکور در پاورقیهای ۱۰ و ۱۳ و ۲۱، به مورد مهم دیگری که برای ارائه تصویر وضعیت پوشش قبل از اسلام مطرح شده، اشاره میشود:) مردان و زنان، پیش از ظهور اسلام، عموما از نیمه ران به پایین را برهنه میگذاشتند زیرا برخی اهل لغت در مورد واژه «معاری» (جاهایی از بدن که افراد غالبا نمیپوشانند) گفتهاند عبارت است از «الوجه و الید و الرِجل»؛ و این نشان میدهد که در عرب، زن و مرد، در قسمت پایینتنه، فقط عورت را میپوشاندهاند؛ زیرا کلمه «پا» (الرِجل) «از انگشت تا بیخ ران» را شامل میشود! البته چون با پوشاندن عورت، خودبخود بالای ران پوشیده میشده، پس عموما از نیمه ران به پایین در زنان و مردان برهنه بوده است.
[۷۰] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۷۳-۷۴.
نقد و بررسی
فکر نمیکنم نیازی به توضیح باشد که کلمه «پا» همیشه به معنای «از انگشت تا بیخ ران» به کار نمیرود؛ بلکه همانگونه که در زبان فارسی هم رواج دارد، گاه با توجه به شواهد و قرائن، مقصود از آن، قسمتی از این محدوده است. حتی وقتی نویسنده عبارات عربی اهل لغت را نقل میکند، آنها در توضیح معاری و عبارت (الوجه و الید و الرجل) گفتهاند: مقصود، محدودهای است که همیشه آشکار است (انه بادٍ ابداً) و زن (در زندگی روزمره و برای رفع حاجات عادی خود) چارهای جز آشکار کردنش ندارد (لابد مِن اظهارها)
[۷۱] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۷۰-۷۱.
آیا آنچه بناچار بیرون میماند و عادتاً پوشاندنش دشوار است، «از انگشت تا نیمه ران» است؟ اگر توضیح فوق را در کنار روایات متعددی (که خود نویسنده هم در مواضع مختلف کتاب خویش آورده) قرار دهیم که در آنها حکم پوشش «الوجه و الید و القدم»، در کنار تعبیر «محلهایی که غالبا نمیپوشانند» آمده، معلوم میشود که مقصود از «الرِجل» (پا) در این بحث، همان «قدم» (محدوده از مچ تا سرانگشتان) بوده است؛ و اتفاقا در قرآن کریم نیز (به عنوان متنی که با همین مردم جاهلی سخن میگفت و واژهها را با معنایی که آنها میفهمیدند به کار میبرد) غالبا «رِجل» در مورد محدوده «انگشت تا مچ» به کار رفته، که معروفترینش آیه وضو است
[۷۲] مائده/سوره۵، آیه۶.
(همچنین به این آیات هم میتوانید مراجعه کنید:
[۷۳] مائده/سوره۵، آیه۳۳.
[۷۴] مائده/سوره۵، آیه۶۶.
[۷۵] اعراف/سوره۷، آیه۱۲۴.
[۷۶] طه/سوره۲۰، آیه۷۱.
[۷۷] شعراء/سوره۲۶، آیه۴۹.
[۷۸] انعام/سوره۶، آیه۶۵.
[۷۹] عنکبوت/سوره۲۹، آیه۵۵.
) و حتی در پایان آیه ۳۱ سوره نور که به بحث حجاب شرعی مربوط میشود، «رِجل» به معنای «کف پا» به کار رفته است؛ در آنجا به زنان هشدار میدهد که: «در هنگام راه رفتن، پاهایشان (ارجُلهن) را بر زمین نکوبند تا مبادا صدای خلخالهای مخفیشان جلب توجه کند» واضح است که مقصود از پا بر زمین کوبیدن، کوبیدن کف پاست، نه کوبیدنِ «از انگشت تا بیخ ران»!
نبود پیراهن دوخته
در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) پیراهن دوخته و خیاطی رواج نداشته و مردم بقدری عقب افتاده (۸) بودهاند که به جای لباس دوخته، فقط از یک یا حداکثر دو تکه پارچه استفاده میکردهاند؛ و لذا در چنین شرایطی توصیه به حجاب شرعی که امروزه میشناسیم ممکن نیست. مهمترین دلیلش (۹) این است که در آن زمان تعبیر ازار و رداء در مورد لباسها به کار میرفته که این تعبیر در مورد لباس ندوخته استفاده میشود؛ و محدثان نیز در مورد اینکه پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) از لباس دوخته استفاده کرده باشد، تردید دارند.
[۸۰] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۲۳۲-۲۴۹.
[۸۱] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۲۸۸-۲۹۴.
نقد و بررسی
شاید بتوان این سخن را مهمترین شاهد بر پیشفرض ایشان (عدم امکان الزام زنان به حجاب شرعی متعارف) دانست. اما حتی اگر از ناسازگاری ادعای «رواج پارچه در جامعهای که در آن خیاطی رواج ندارد» با مباحث تاریخ تمدن هم صرفنظر کنیم، (۱۰) و دلالت «وجود واژههای متنوع درباره لباس در یک فرهنگ» بر «وجود تنوع لباس در آن فرهنگ» را هم نادیده بگیریم.(۱۱)
(۸) نویسنده محترم غالبا تعبیر «فقیر» را به کار میبرد
[۸۲] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۲۷۴.
اما از توضیحاتش معلوم میشود که مقصود «عقبافتاده» بودن جامعه است. زیرا تا کسی فقیر بودن جامعه را به عقبافتاده بودن آن گره نزند، از فقیر بودن، عدم رواج لباس ندوخته را نمیتواند نتیجه بگیرد. چنانکه هماکنون جوامع فقیر فراوانی در جهان وجود دارند که اگرچه لباسهایشان پاره و مندرس است، اما لباس دوخته است، نه پارچه ندوخته.
(۹) البته ایشان در جاهای دیگر کتاب دلایل دیگری هم آورده که بعید است کسی آنها را به عنوان دلیل قبول کند و خودش هم در انتهای بحث خود آنها را چندان قابل دفاع ندانسته است. مثلا یکی از دلایل دیگر ایشان این است که پیامبر دستور داده در حج از لباس دوخته استفاده نکنند. و البته در پایان بحث اظهار تعجب کرده که با اینکه لباس دوخته رایج نبوده، چگونه پیامبر چنین دستوری صادر کرده است؟!
[۸۳] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۱۲۸-۱۳۴.
(۱۰) به لحاظ تحولات تمدنی، اساساً صنعت دوختودوز مقدم بر صنعت پارچهبافی پیدا میشود. یعنی تا صنعت نخریسی وجود نداشته باشد و دوختن با نخ رایج نشود، صنعت پارچهبافی (که قرار گرفتن نخها به صورت تار و پود است) پیدا نمیشود. در قبایل بدوی هم که پارچه وجود و رواج نداشته، برگها و پوستها را به هم میدوخته و به عنوان لباس استفاده میکردهاند. لذا اگر کسی بخواهد ادعا کند که در جامعهای خیاطی و دوختودوز رواج نداشته، اما پارچه رواج داشته، ابتدا باید توجیه تمدنی مناسبی برای آن داشته باشد که چگونه صنعت پارچهبافی بدون صنعت دوزندگی ممکن است رواج پیدا کند!
(۱۱) در اشعار جاهلی، واژگان فراوانی درباره لباس آمده است، مانند ثوب، لباس، ملبس، برقع، ازار، مئزر، رداء، عباء، قمیص، سربال، سروال، کسوه، ملحف، غشاء، قناع، مقنعه، خمار، جلباب، عمامه، غطایه، غلاله، درع، جبه، اتب، خیعل، برده، بقیره و…. واضح است که تنوع واژگان دلالت بر تنوع لباس میکند و تنوع لباس این ادعا را که پوشاک آن زمان منحصر در دو پارچه که یکی برای پوشش بالاتنه و یکی برای پایینتنه باشد، رد میکند.
رد ادله
بازهم باید گفت که نهتنها بیان ایشان توان توجیه این ادعا را ندارد بلکه در متن ایشان ادله فراوانی در رد این مطلب میتوان یافت:
(۱) ناتوانی توجیه مدعا: نویسنده ابتدا به محدثان نسبت میدهد که در مورد لباس دوخته پیامبر تردید دارند.
[۸۴] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۲۴۳.
اما نهتنها سخنی از هیچ محدثی نمیآورد که چنین تردیدی را ابراز کرده باشد، بلکه دهها حدیث در مورد استفاده از لباس دوخته توسط پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) میآورد، بهطوری که معلوم میشود حتی در مورد بلندی و کوتاهی آستین لباس پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) روایتهای فراوانی وجود دارد؛ و عجیب آنکه همه را بدون هیچگونه بررسی سندی و صرفا با این توجیه که در زمان پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) لباس دوخته رایج نبوده (یعنی مطلبی که قرار است اثبات کند) کنار میگذارد.
[۸۵] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۲۴۳-۲۴۸.
اما توجیه اصلی ایشان آن است که گمان میکنند تنها لباسهای آن زمان رداء و ازار بوده و معنای ردا، «بالاپوش» و معنای ازار «لنگ» است و هر دو در مورد پارچه ندوخته به کار میرود.
در مورد کلمه «رداء» در کتب معتبر لغتشناسی، بحثی درباره دوخته یا ندوخته بودنش نیست و اغلب به توضیح اینکه این واژه به معنای همان لباس معروف به «ردا» است بسنده شده است.
[۸۶] ر. ک:فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۸، ص۶۷.
[۸۷] صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغه، ج۹، ص۳۵۰.
[۸۸] جوهری، اسماعیل بن حماد، تاج اللغه و صحاح العربیه، ج۶، ص۲۴۳۰.
[۸۹] ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغه، ج۲، ص۵۰۶.
[۹۰] حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۴، ص۴۹۲.
[۹۱] ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۲، ص۲۱۶.
[۹۲] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۱۴، ص۳۱۶.
[۹۳] مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۳۸، ص۱۴۵.
فقط ابن اثیر اشاره کرده که «رداء، لباس یا بُردی است که افراد روی سایر لباسهای خود بر روی گردن و کتفها میاندازند.»
[۹۴] ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۲، ص۲۱۷.
اگر همین معنا را مدنظر قرار دهیم لازمهاش این است که افرادی که ردا بر تن میکردهاند، ردا را روی لباسهایشان میپوشند؛ یعنی اولا لباس دیگری دارند (پس لباس آنها فقط ردا و ازار نبوده) و ثانیا اگر ردا را برمیداشتند، برهنه نمیشدند (نویسنده محترم برای اثبات عادی بودن برهنه شدن پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در برابر دیگران، به روایاتی تمسک میکند که در آنها آمده که باد ردای پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) را بر زمین انداخت یا پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) ردایش را بر روی دوش کسی یا روی جنازه کسی انداخت).
در مورد کلمه «ازار» نیز در اغلب کتب تخصصی لغت عرب، اشارهای به ندوخته بودن «ازار» نیامده است.
[۹۵] ر. ک:فراهیدی، خلیل بن احمد، العین، ج۷، ص۳۸۲.
[۹۶] صاحب بن عباد، اسماعیل بن عباد، المحیط فی اللغه، ج۲، ص۳۱۵.
[۹۷] جوهری، اسماعیل بن حماد، تاج اللغه و صحاح العربیه، ج۲، ص۵۷۸.
[۹۸] ابن فارس، احمد بن فارس، معجم مقائیس اللغه، ج۱، ص۱۰۲.
[۹۹] حمیری، نشوان بن سعید، شمس العلوم و دواء کلام العرب من الکلوم، ج۱، ص۲۴۸.
[۱۰۰] زمخشری، محمود بن عمر، الفائق فی غریب الحدیث، ج۱، ص۳۷.
[۱۰۱] ابن اثیر، مبارک بن محمد، النهایه فی غریب الحدیث و الاثر، ج۱، ص۴۴.
[۱۰۲] ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج۴، ص۱۶.
[۱۰۳] فیومی، احمد بن محمد، المصباح المنیر فی غریب الشرح الکبیر للرافعی، ج، ص۱۳.
[۱۰۴] طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۰۴.
[۱۰۵] مصطفوی، حسن، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج۱، ص۷۴.
(همچنین ابوالفرج اصفهانی (متوفی ۵۰۲) آن را صریحا به همان معنای «لباس» (مطلق پوشاک) دانسته است.
[۱۰۶] راغب اصفهانی، حسین بن محمد، مفردات الفاظ القرآن، ص۷۴.
) اغلب لغتشناسان مذکور بر این باورند که ازار بیشتر در مورد لباسی به کار میرود که از کمر به پایین را بپوشاند، هرچند طریحی از برخی از اهل لغت نقل میکند که «ازار لباسی است که سراسر بدن را شامل شود»
[۱۰۷] طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، ج۳، ص۲۰۴.
البته زبیدی (متوفی ۱۲۰۵) نقل قولی درباره ندوخته (غیرمخیط) بودنش مطرح کرده، ولی در ادامه، از قول برخی دیگر از لغتدانان نقل میکند که «ازار را در مورد هرچه انسان را بپوشاند به کار میبرند».
[۱۰۸] مرتضی زبیدی، محمد بن محمد، تاج العروس من جواهر القاموس، ج۱۰، ص۴۳.
اگر کسی در کاربردهای مختلف این واژه تتبع کند، درمییابد که آنچه درباره ازار میتوان گفت این است که حتی اگر ندوخته هم باشد، لباسی است که در بسیاری از اوقات همراه با لباس دیگر و حتی گاه روی سایر لباسها استفاده میشده است. (شواهد روایی زیادی هست که ازار را به عنوان لباسی که روی سایر لباسها میپوشیدهاند، و ظاهرا القای نوعی حالت متکبرانه میکرده است، چرا که پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) و ائمه اطهار (علیهالسّلام) «پوشیدن ازار روی قمیص» (قمیص= پیراهن) را مذمت کردهاند. برای مشاهده دهها روایت در این زمینه،
[۱۰۹] ر. ک:نجفی، محمدحسن، جواهر الکلام فی شرح شرائع الاسلام، ج۸، ص۲۳۹.
) و در احرام حج هم که تعبیر ردا و ازار استفاده میشود و لباس مردان (نه زنان) باید ندوخته باشد، تاکید میشود که مردان همراه آن لباس دوختهای بر تن نکنند. همه اینها نشان میدهد ازار و ردا در کنار لباسهای دیگری رایج بوده است، نه به عنوان تنها لباس.
(۲) دلایل موجود در کتاب وی بر رد ادعای خویش: اولا خود ایشان در بحث وضعیت اشراف جاهلیت، درباره لباسهای بلند و فاخر آنها داد سخن میدهد.
[۱۱۰] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۴۲-۴۹.
آیا لباس فاخر (که بر اساس نقل خود نویسنده، گاه با همین کلمه «ازار» از آن یاد شده و پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) بر کوتاه کردن «آستین» آن تاکید کرده) لباسی ندوخته است؟ به علاوه، در آیات و روایاتی که میآورد، نه تنها تعابیر دیگری مانند لباس و ثوب هم به کار رفته (که هیچ کتاب لغت و مورخی ادعا نکرده که اینها فقط در مورد لباس ندوخته به کار میروند) (البته ایشان در مورد کلماتی مثل لباس و ثوب اینگونه توجیه میکنند که اینها دلالت بر مطلق لباس دارند و از این مطلب نتیجه میگیرد که چون دلالت خاص بر لباس دوخته ندارد، پس مربوط به لباس ندوخته است! (اصطلاحا بین لابشرط و بشرط لا خلط کرده است.) بلکه کلماتی مثل قمیص (پیراهن) و سربال (احتمالا شلوار) هم هست که اهل لغت تصریح کردهاند اینها لباس دوخته هستند. جالب اینجاست که این دو کلمه اخیر هر دو در قرآن آمده است و خود ایشان در مواضع مختلف کتاب، روایات متعددی مخصوصا در مورد سربال (که به صورت سروال هم ثبت شده) آورده و حتی گاه میکوشد آن را به عنوان «شلوارک» (نه شلوار) معرفی کند.
[۱۱۱] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۲۴۸.
این نشان میدهد که عرب آن زمان کاملا این دو نوع لباس را میشناخته و استفاده میکرده است. (۱۲) از همه اینها گذشته، فقط دهها حدیثی که ایشان در مورد لباسهای دوخته پیامبر (صلیاللهعلیهوآلهوسلّم) در کتاب خود آوردهاند و نتوانسته هیچ اشکال سندی در آنها نشان دهد،
[۱۱۲] ترکاشوند، امیر، حجاب شرعی در عصر پیامبر، ص۲۴۴-۲۴۸.
برای رد مدعای ایشان کافی است.
به نظر میرسد، برخلاف تصور ایشان، استفاده از سوزن (و لذا دوخت و دوز) د
- لینک دانلود فایل بلافاصله بعد از پرداخت وجه به نمایش در خواهد آمد.
- همچنین لینک دانلود به ایمیل شما ارسال خواهد شد به همین دلیل ایمیل خود را به دقت وارد نمایید.
- ممکن است ایمیل ارسالی به پوشه اسپم یا Bulk ایمیل شما ارسال شده باشد.
- در صورتی که به هر دلیلی موفق به دانلود فایل مورد نظر نشدید با ما تماس بگیرید.